کارگاه هنر برهه
آدرس : میدان انقلاب - ابتدای کارگر شمالی - کوچه برهانی (انتهای کوچه) - کارگاه هنر بُرهه
مدیریت کارگاه هنر : عظیم مرکباتچی
آدرس : میدان انقلاب - ابتدای کارگر شمالی - کوچه برهانی (انتهای کوچه) - کارگاه هنر بُرهه
مدیریت کارگاه هنر : عظیم مرکباتچی
"كار من اول با ناچاری سر گرفت، بعد از آن با غرور دنباله يافت، چندگاهیست كه با عقل حلاجیاش میكنم و در اين منزل آخر هم خيال دارم با عشق تمامش كنم."
نفر چهارم سرهنگ فرهاد ( رئیس ژاندارمری وقت ) -نفر پنجم علی اکبر دهنه ای ( بابقلی بندار ) – جنازه صبراو – جنازه گل محمد – بالای جنازه گل محمد سر بریده خان عمو ( علیخان ) – جنازه بیگ محمد -جهند براهوئی (سردار جهن) – سرهنگ میرفندرسکی ( سرهنگ بکتاش)
توصيف، دقيقن مثل اين عكسه:
"بيگ محمد انگار خواب است، پاره اي از كاكل خضاب بسته اش بر پيشانی ريخته و سرش روي شانه چپ قرار گرفته است و چهره ای آرام دارد. چهره گل محمد اما آرام نيست؛ خسته، تلخ و بيزار است. گونه های برجسته، بينی تيز، پيشانی گره خورده و چشمانی نيمه باز دارد. سرش يكسو خم شده است اما برقرار نمی نمايد. پاهای برادران برهنه ست و سرهاشان هم. خان عمو هنوز نگاه ميكند اما چيزی نمی بيند. كاكل جوگندمی اش كوتاه است، پيشانی اش پهن است،گونه هايش بسان گره چغرجوز و چانه اش همچنان محكم و اندكی مايل به جلو و دهانش بسته است چنان كه گويی دندان ها را به خشم روی هم می فشارد. صبر خان همتا نداشت...
سرانجام سر بريده خان عمو دست به دست شد و با دست های بلند جهن بر طاق واری بالای جنازه های وا ايستانده جای گرفت. درشكه ای از راه رسيد و عكاس مهاجر با مامور ژاندارم از درشكه پايين آمدند. بكتاش پيشاپيش تدارک عكس يادگاری را ديده بود. پس فاتحين را خواست تا در كنار نعش ها بايستند و عكس بگيرند. جهن و شرضا با تنی چند از همرزمان خود پيش آمدند و هر گروه بر يكسوی نعش ها ايستادند. بكتاش به افسر همراه و چند تن از ماموران خود فرمان داد تا كنار او بايستند تا در منظره قرار بگيرد..."
كليدر. جلد 10. ص 2827-2828
عااالی بود. دوماه با اين رمان ده جلدی زندگی كردم و حظ فراوان بردم. و اولين كتاب زندگيم بود كه در جلد آخرش گريه كه نه، زار زدم.
استاد محمود دولت آبادی (به قول بهرام بيضایی) دولتت آباد!
پ.ن: مرسی حسام
ولاديمير: خب حالا چیكار كنيم؟
استراگون: بيا هيچ كاری نكنيم. اين مطمئنتره!
"در انتظار گودو: بكت"